به گذشته بر میگردم

ساخت وبلاگ
وقتی با مایکل آشنا شدم جوانی خام ومغرور و با اعتماد بنفس زیاد بودم که به عشق اعتقادی نداشتم و همچنین هیچ اعتمادی به پسرها ،ولی مایکل باعث شد نظر جودی عوض شود و در ان زمان از اینکه با مایک اشناشده بودم بسیار خوشحال بودم و در آسمان ها سیر میکردم و برای اولین بار به آینده با یک پسر که مایکل باشد فکر میکردم و بسیار خوشبین به آینده بودم،من و مایک با هم دعوا میکردیم بحث میکردیم ولی قهر هرگز،اولین و آخرین  بار که قهر کردیم از جانب او بود و چند روز طول کشید،یادم هست که دیوانه وار دلتنگش میشدم ولی هی به خودم میگفتم باید به تصمیمش احترام بگذاری جودی و وقتی میخواهد تو نباشی خب نباش ولی بعد از چهار روز سر و کله اش پیدا شد انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشد و من هم درباره اش حرفی نزدم ولی از آن روز فهمیدم که نباید زیاد به آینده با مایکل خوشبین باشم و نباید خودم را وقف ان رابطه کنم و هر لحظه باید آماده ی رفتن مایکل باشم حالا که خوب فکر میکنم زندگی همین است آمدن و رفتن،دلم برای جودیِ آن موقع تنگ شده است و حیف که راه بازگشتی نیست و ما هم جسارت آن زمان را نداریم میدانی چیست هر چه بزرگ تر شوی رفتن آدم ها بیشتر آزارت میدهند

از فرانک بگویم که رابطه یمان بد نیست و میگذرد ولی هر چه بیشتر میگذرد بیشتر مطمئن میشوم وصله ی همدیگر نیستیم درست است که خیلی دوستشان داریم و شاید او هم همین گونه باشد ولی هیچ چیز با عقل جور در نمی آید شاید اگر چند سال پیش با فرانک آشنا شده بودم دقیقا مثل مایکل کاملا با منطق و دلیل پیشنهاد جدایی میدادم ولی راستش شهامتش را ندارم و نمیتوانم٬تنهایی و اینکه کسی دوستت نداشته باشد خیلی سخت است مخصوصا اگر مزه ی دوست داشته شدن را چشیده باشیم

سقوط آسمان...
ما را در سایت سقوط آسمان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mannnn بازدید : 115 تاريخ : شنبه 1 تير 1398 ساعت: 5:06